چقدر بد است که آدم خودش نباشد و بدتر از همه اینکه اگر خودش نیست نقش خودش را هم بازی نکند.
همیشه مجبور باشد ادای دیگران را در بیاورد. تو لباس پوشیدن همیشه مطیع دیگران باشد.که چی؟
فقط بخاطر اینکه این رنگ مد شده، آن رنگی بپوشد. چه از این رنگ خوشش بیاید چه نیاید. یعنی اصلا تصمیم نمی گیرد؛ انگار قدرت تصمیم گیری ندارد. انگار یکی دارد او را به اجبار وارد به این کار می کند!
مهم نیست که بزرگتر ها چه می گویند. مهم نیست که این لباس یا این حرف یا این حرکات متناسب با آدم نباشد. فقط چون این روزها همه این لباس را می پوشند، این جوری حرف می زنند، این جوری غذا می خورند، می نشینند، بلند می شوند، می خندند و...
آدم هم باید این جوری باشد. برای خودمان دنیایی درست کردیم چهار وجب در چهار وجب؛
دنیایی که آن قدر کوچک است که فقط اداهای ما درآن جا می شود. دنیای پوچ و بی معنی. باید از این دنیا فرار کرد. باید از این رنگ ها، از این حرف ها و از این اداها فرار کرد. هر روز یک رنگ می شویم و هر لحظه یک شکل و به قول خودمان، امروزی شده ایم و روشن فکر!
کاش کمی هم خودمان باشیم؛ به رنگ خودمان و به شکل خودمان!
کاش فقط شبیه خودمان باشیم!
فاطمه طالبیان